زوزه گرگ
تلخ نگریستم به نجوای شبانه اش
راحت دم زد از شور اشتیاق
نمیدانست بوی تعفنش تا فرسنگ ها تراوش میکند
نه
خبر نداشت میشنوم و میبینم چشمان درنده اش را
نه
خبر نداشت قلبم تکه سنگیست بی شکاف
نه
خبر نداشت من هنوز عشق را میفهمم
نه
خبر نداشت لمس وجود ناپاکش ارزویم بود
نه
خبر نداشت در من مرد..........................پس این صدای فریاد کیست؟
من هنوز عاشقم؟
یا دیوانه ای مجنون؟
یا ماده گرگی خون خوار؟
یا شکارچی ماهر؟