-
داستان کوتاه
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 20:17
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو, من می ترسم. مرد جوان: نه, اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم, من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان:...
-
فقط برای تو.....
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 20:15
من آن خنجر به پهلویم ُ که دردم را نمی گویم به زیر ضربه های غم نیفتد خم به ابرویم مرا اینگونه گر خواهی ُ دلت را آشنایم کن من آن نشکستنی هستم ُ بیا و امتحانم کن بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شــدم آن عــاشــق دیــوانــه کــه بــودم در نهان...
-
لحظه
یکشنبه 7 تیرماه سال 1388 11:28
گاهی یک کلمه است ، گاهی یک لحظه ، که میتواند زندگیت را زیر و رو کند . کلمه را نگویی و لحظه را از دست بدهی ،عمری حسرت به جا می ماند . کدام یک از ما تجربه اش را نکرده ایم و تجربه اش را نداشته ایم ؟ کلمه ای که باید می گفتیم و نگفتیم . عکس العملی که باید نشان میدادیم و ندادیم.
-
عکس
جمعه 5 تیرماه سال 1388 22:38
-
تا کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 5 تیرماه سال 1388 22:26
تا کی؟ تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟ تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟ تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم...؟ تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند ، نزدیک و نزدیک تر کند تا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟... تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم...
-
یه سوال؟
جمعه 5 تیرماه سال 1388 22:14
یه سوال؟ وقتی که گریه کردم گفتند بچه ای وقتی خندیدم گفتند دیونه ای وقتی جدی بودم گفتند مغروری وقتی شوخی کردم گفتند سنگین باش وقتی حرف زدم گفتند پررویی وقتی ساکت بودم گفتند عاشقه حالا ما که عاشقیم میگن گناهه پس من چیکار کنم؟
-
1388/04/05
جمعه 5 تیرماه سال 1388 22:04
امروز اجیم کنکور داد خیلی هم خوب داد ایشالا پزشکی قبول میشه ما که همه براش دعا کردیم شما هم دعا کنید
-
منتظر لحظه ای هستم تقدیم به عشقم
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 20:26
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم ... منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بشینم سر رو شانه هایت بگذارم ... از عشق تو ... از داشتن تو ... اشک شوق ریزم ... منتظر لحظه ای هستم ... لحظه ای مقدس ... منتظر لحظه ی پیوند ... که تو را در اغوش گیرم ... بوسه ای از سر عشق تقدیم تو...
-
عزیزم دوستت دارم
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 20:20
عزیزم دوستت دارم
-
مرگ های عجیب
چهارشنبه 13 خردادماه سال 1388 20:55
مرگ های عجیب ا مروزه انسان با توجه به پیشرفت تکنولوژی توانسته پاسخ بسیاری از سوالات خود را به دست آورد. اما یکی از مواردی که هنوز در پرده ابهام قرار دارد و سوالات بسیاری را در اذهان پیر و جوان و در واقع همه انسان ها به وجود می آورد پدیده «مرگ» است. حتما شما هم این ضرب المثل قدیمی و معروف را شنیده اید که «مرگ شتری است...
-
خواب من تقدیر نیست
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 14:30
خواب من تقدیر نیست خواب دیدم او را ز من گرفتند خواب دیدم سراسر خون بود پیکرش خواب دیدم الت قتاله را خواب دیدم چشمان تشنه به خون را که ضربه ها میزد بر پیکر پاک یار من و چه زجه ها کشیدم از فراق او من چه میتوانستم برای رهایی از مرگ برایش بکنم دستانم بسته بود و اشک امانم برید خدایا چه سرنوشت تلخی خدایا چقدر ظلم خدایا چقدر...
-
زوزه گرگ
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 14:27
زوزه گرگ تلخ نگریستم به نجوای شبانه اش راحت دم زد از شور اشتیاق نمیدانست بوی تعفنش تا فرسنگ ها تراوش میکند نه خبر نداشت میشنوم و میبینم چشمان درنده اش را نه خبر نداشت قلبم تکه سنگیست بی شکاف نه خبر نداشت من هنوز عشق را میفهمم نه خبر نداشت لمس وجود ناپاکش ارزویم بود نه خبر نداشت در من مرد..........................پس...
-
میگن خدا همین وراست !
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 21:49
میگن خدا همین وراست ! میگن خدا همین وراست تو ذهن خواب من و تو یه جاییکه تا برسی میگن که دیره و برو میگن اگه صداش کنی به قلب تو سر میزنه چقدر صدات کنم خدا بیا که پایان منه تو گریه ستاره ها سر رو جاده ها میزارم نمیاد صدای پاهات رو به اسمون مینالم من نشستم بعد پایان تو بیا منو شروع کن شمعی تنها رو به بادم تو غروب من طلوع...
-
مناجات
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 21:48
خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، نگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد... تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نور می تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی. تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در...
-
اینم یه مطلب باحال بخونین ولی زیاد جدی نگیرین!؟!؟!؟!
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 21:45
خصوصیات دختر خانمها از ۱۴ تا ۲۸ سالگی ... سن ۱۴ سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت: چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی! حالا میگن: مرسی خوبم! سن ۱۵ سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، میگن: علیک سلام! ... نقاشیشون بهتر میشه (بتونه کاری و رنگ آمیزی!) سن ۱۶ سالگی: یعنی یه عاشق واقعین! ... فردا صبح هم می خوان خودکشی کنن! ... شوخی هم...
-
1 داستان باحال یه جا خوندم گفتم شمام بخونین بد نیست !!
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 21:42
خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki زندگی می کند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد... مسعود که فکر مادرش...
-
دلتنگی
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 20:10
سلام عزیزم، دلم برات تنگ شده. دلم می خواد با تو باشم، کنارت باشم. دلم می خواد دستات تو دستام باشه در حالی که سرم رو می ذارم رو شونه هات. دلم می خواد تو چشای خوشگلت زل بزنم و دنیا تو این لحظه متوقف بشه برا همیشه. دلم می خواد تمام خیابون های شهر رو باهات قدم بزنم در حالی که از خودمون برا هم می گیم. دلم می خواد تو...